Desire knows no bounds |
Tuesday, February 26, 2002
راستي يه دوست،منو ياد “فراتر از بودن“ انداخت،اثر كريستين بوبن...از اون كتابهاييه كه حسابي منو گرفت...اينكه يه مرد بتونه از اين زاويه به شخص مورد علاقه ش نگاه كنه و اينجوري در موردش بنويسه برام خيلي جالب بود...چون منم يه همچين شخصي رو با همچين زاويهء ديدي سراغ دارم،فكر مي كردم حسابي منحصر به فرد باشه...اما انگار جاهاي ديگهء دنيا هم از اين آدما پيدا ميشن...“غير منتظره“ ش هم خيلي قشنگه...به قول اين دوستمون : نوشته هاي مردها در مورد مرگ معشوقه هاشون يه حس خاصي داره...
|
Comments:
Post a Comment
|