Desire knows no bounds |
Thursday, March 14, 2002
آدمايي كه دنياي دروني محدودتري دارن،موفق تر هستن،چون اتلاف انرژي كمتري دارن.آدم هر چقدر دنياي دروني و خصوصيش وسيع تر و پيچيده تر باشه،انرژي بيشتري رو از دست ميده،باعث مي شه كه يه سري از فعاليت هاي روتين و روزانه ش عقب بيفتن.
من مدتهاست عادت كرده م كه تو دنياي خودم زندگي كنم،يه جايي وسط ابرا،با رؤياها و تصويرها،بودن توي دنياي واقعي قاطي آدم بزرگها رو زياد دوست ندارم.فقط مواقعي كه مجبورم ميام قاطيشون،بقيهء وقتا تو فاز خودم هستم.يه زندگي نسبتا مرفه دارم و تقريبا مي شه گفت هر چي بخوام در اختيارمه.معمولا مورد توجه بوده م ولي هميشه رو پاي خودم وايستادم.هيچوقت به كسي تكيه نكرده م و از اين كه همه دنبال يه تكيه گاه واسه خانوما مي گردن به شدت عصباني مي شم.تو دنياي خودم يه حريم ناخودآگاه دارم كه گاهي وقتا با بعضيها قسمتش مي كنم،اما به ندرت پيش مياد كه اين حريم رو به كلي بردارم.معمولا اين جور موقع ها آدما رو نا خودآگاه پس مي زنم،يه جور تجرد ذاتي.شايد خيليا كه دورادور زندگي منو مي بينن دلشون مي خواد جاي من باشن و يا وقتي حرفي مي زنم مي گن بابا تو ديگه خوشي زده زير دلت،اما ته دلم با اونچه كه همه در ظاهر مي بينن خيلي فرق داره...“دل خوش سيري چند؟“...نه اينكه آدم نا اميدي باشم ها،نه،اتفاقا شديدا دارم با انرژي تمام زندگي مي كنم،اما مسير زندگيمو دوست ندارم.عوض كردنش هم خيلي سخته.واسه همين فعلا بي خيالش شدم و گذاشتم “قانون كارما“ كار خودشو بكنه.فقط اميدوارم زودتر فعال بشه،نذاره واسه بيست سال ديگه! |
Comments:
Post a Comment
|