Desire knows no bounds |
Wednesday, March 20, 2002
امروز صبح تلويزيون يه كارتون خيلي قشنگ نشون داد:“تيستو ي سبز انگشتي“ . يه جورايي شبيه شازده كوچولو بود...دنياي خشن و دلگير آدم بزرگها رو عوض كرد،با كاشتن گل...به چيزاي خيلي كوچيك و قشنگي توجه مي كرد كه آدم بزرگها مي دونن،ولي فراموش كرده ن...
...هيچ كس فكر نكرد كه در آبادي ويران شده ديگر نان نيست و همه مردم شهر بانگ برداشته اند كه چرا سيمان نيست و كسي فكر نكرد كه چرا ايمان نيست و زماني شده است كه به غير از انسان هيچ چيز ارزان نيست... |
Comments:
Post a Comment
|