Desire knows no bounds |
Wednesday, April 17, 2002
بالاخره داره طلسم شكسته مي شه و فردا براي اولين بار در سال جديد مي بينمشون. بايد امروز سوغاتيهاشون رو هم آماده كنم. بيچاره ها تواين مدت كلي از سهم شكلاتهاشون خورده شد! قرار شد فردا ناهار بريم ساختمون آفتاب ... نمي دونم چرا اين آخر عمري اينقدر دلم واسه آدما تنگ ميشه! ... قبلا ها اصلا اين جوري نبودم!...
مصيبت اصلي كلاس امروز بعد از ظهره با آقاي پتي ول!... هنوز كارهام نصفه ست تازه... كاشكي يكي دو ساعتي اين ISP قطع مي شد! |
Comments:
Post a Comment
|