Desire knows no bounds |
Thursday, April 4, 2002
...مگر مي شود با مشتي سپيده نشناس لبخند ناپذير كه دستشان تا مرفق به خون تصوير ها آغشته است از مزاياي آيينه ها سخن گفت؟
...در اين عصر بي پنجرهء نا درخت،درختان مسلولي كه از ايلغار آهن و روغن به جاي مانده اند،در محاصرهء ميله هاي پولادين اند. بگو بشر به نفرين سرطاني كدام بنفشهء ناكام گرفتار آمده است؟... كاشكي مي شد آدم بعضي از دور و بري هاشو فرمت كنه و دوباره براشون سيستم عامل نصب كنه!...بعضي ها اساسي باگ دارن و خودشون هم نمي دونن،يا حاضر نيستن قبول كنن! |
Comments:
Post a Comment
|