Desire knows no bounds |
Friday, June 21, 2002
مرسی يه عالمه ... همين يه خورده صدای شب تو باعث شد که از الان روز خوبی رو شروع کنم . شايد تقارن 180 درجه زيادم بد نباشه . می خوام دستمو دراز کنم و غروب خورشيد رو بگيرم . اگه کمکم کنی .
اون درخته هم خوشحالم کرد . اينکه يه درخت بلند بلند بلند باشه با ميوه های خوب که من بتونم بهش تکيه بدم . و اينکه اونم به من تکيه بده . و اين واقعيتی که همه مون گاهی وقتا فراموشش می کنيم ويا اصلا نمی بينيمش : اينکه درخت هم به آدم تکيه می ده . هوووم ، اصلا اشکالی نداره که دير برسم ، عوضش روز خوبی دارم . |
Comments:
Post a Comment
|