Desire knows no bounds |
Wednesday, June 26, 2002
صبح ِ زود بيدار شدن هميشه برام سخت بوده . چون شبا خيلی دير می خوابم . اما چند شبه دارم زود می خوابم که بتونم صبح زود پا شم . ديشب هم يکی از اون شبا بود . زود خوابيدم فقط برای اينکه بتونم امروز ، زود بيدار شم ... حالا دارم فکر می کنم کاشکی بازم دير خوابيده بودم . نمی دونم عصبانيم يا ناراحت . فقط می دونم اين احساس رو دوست ندارم . بعضی وقتا ، چقدر آدم با نزديک شدن ، دور می شه .
|
Comments:
Post a Comment
|