Desire knows no bounds |
Wednesday, July 24, 2002
در آستانه
بايد اِستاد و فرود آمد بر آستان ِ دری که کوبه ندارد ، چرا که اگر به گاه آمده باشی دربان به انتظار ِ توست ، و اگر بيگاه به در کوفتنت پاسخی نمی آيد . کوتاه است در ، پس آن به که فروتن باشی . ... بدرود بدرود رقصان می گذرم ز آستانهء اجبار شادمانه و شاکر . ... و اکنون آنک در ِ کوتاه ِ بی کوبه در برابر و آنک اشارت دربان ِ منتظر . دالان تنگی را که درنوشته ام به وداع فراپشت می نگرم : فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود اما يگانه بود و هيچ کم نداشت . به جان منت پذيرم و حقگزارم . ( چنين گفت بامداد خسته ) . در آستانه يی ديگر ... بی بامداد ... 2 مرداد . |
Comments:
Post a Comment
|