Desire knows no bounds |
Saturday, July 6, 2002
قصهء تلخ او
عجب رسميه ... رسم زمونه ... اسارت ... نفرت ... دور و بس نزديک ... نزديک و بس دور ... قصه ای مکرر و بی فرجام . پذيرفتن ... سنگ بودن ... قربانی شدن ... قربانی کردن ... سرنوشتی متسلسل و بی سرانجام . بهايی گزاف ... به قيمت يک عمر ... به پوچی يک نام . حتی شهامتی نه ، که نوشيم شوکران ... |
Comments:
Post a Comment
|