Desire knows no bounds |
Tuesday, September 17, 2002
بررسی تطبيقی چهار کلمه !
کلمه ها تکليفشون معلومه . تا وقتی تنهان ، معنی مشخصی دارن . اما وقتی کنار هم قرار می گيرن ، کلی رنگ عوض می کنن . کلمه ها راحتن . واسه اينور اونور رفتن ويزا نمی خوان . کسی هم بهشون گير نمی ده . امروز چهار تا کلمه داشتيم . صبحانه ... بروتشن ... روپوش مشکی ... دختر کوچک دلم خيلی صبحانه می خواست ، با بروتشن های تازه ای که خريده بودم . در ضمن حتما بايد می رفتيم بيرون برای خريدن يه روپوش مشکی ، و مونده بوديم که دخترک کوچک رو هم با خودمون ببريم يا نه . به همين سادگی . اومد چهار تا کلمه ازم خواست . منم کلمه هامو دادم بهش . راحت رفتن اونور آب . شدن اين شکلی : * در باب پيشرفت : پيشرفت هميشه چيز خوبي است . از صبحانه تا برانچ ؛ از نان داغ بربري و پنير تبريز ، تا پنير خامه ايِ فيلادلفيا لاي بروتشنهاي سفت و ريز ؛ از چلوکباب براي ناهار ، تا سوشي براي لانچ . از اتوبوسهاي مردانه تا ورزشهاي زنانه ؛ از روپوش مشکي خواهرم براي دانشگاه ، تا جاي خط سينه بند دخترک شناگر ورزشگاه ؛ از عرق سگي بد مزه وارطان ، تا مارگاريتاي مخصوص هندوانه ... از خانه تا کارخانه ؛ از سادگي شادي تا مسوليتِ آزادي ، از آسايش ، تا فرسايش . از زندگي ، تا خستگي . از جواني ، تا بي خانماني . پيشرفت هنوز هم چيز خوبي است . مي خواهم از اينجا تا خود خانه مان پيشرفت کنم . وقتي که رسيدم به تو هم زنگ مي زنم ، يا نه ... اينبار ايميل مي کنم ... آدرست را ندارم ، نامه ام را به تمام آدمها فوروارد مي کنم ... تا همه ببينند که خانه من چقدر جاي خوبي است . اميدوارم به دستت برسد . اگر نرسيد ، برايم پيغام بگذار ؛ خانه من پيشرفته است ؛ اتاق مادرم پنجره اي دارد ، که به خورشيد راه دارد ؛ صبحها برايم نور مي فرستد . قلبم را به او مي سپارم ، تا ضميمه ء آفتاب کند . نترس ! اگر خواستی بازش کن ، ويروس هم ندارد . درست است ؛ پيشرفت بسيار دلپذير است . ولي هر جايي که خانه من نيست ، بسيار دلگير است . |
Comments:
Post a Comment
|