Desire knows no bounds |
Tuesday, September 3, 2002
حس عجيبيست. انگار که دعوت شده باشم به خانه دوستي. بي آنکه خود او باشد. تقاضايم ساده بود و پر از صميميتي مانده به جا از کودکيم: پسورد وبلاگت را به من ميدهي؟
سادگي تقاضايم را دريافت و به صميميتي مشابه پسوردش را داد، بي توضيحي اضافه. چند لحظه اي کودکيمان را زندگي کرديم: روزگاري که بزرگترين خواسته ها را به نگاهي ميشد خريد. |
Comments:
Post a Comment
|