Desire knows no bounds |
Wednesday, September 4, 2002
از وبلاگ غزل :
چشمانت ترانهء رفتن می خواند آدم برفی من صبور باش ، بهار خواهد رسید ... . حالا يکی نيست بهش بگه آخه بچه جان ، عوض چت و وبلاگ نويسی ، برو يه خورده آشپزی ياد بگير ، تا واسه يه پلو درست کردن ، تکرار می کنم ، يه پلوی سادهء سادهء خالی درست کردن ، ده بار زنگ نزنی به من ! اونم درست زمانی که من دارم با چهار تا آدم حسابی حرف می زنم ! حالا اون وسط بايد اندازهء نمک و روغن به خانوم ياد بدم ! خدائيش اگه دوستشو می برد شانديز ناهار می داد ، از پول تلفنی که به من زد ، ارزونتر در ميومد ! شبانه روز دعا می کنم که مامانت زودتر از سفر برگرده ! |
Comments:
Post a Comment
|