Desire knows no bounds |
Thursday, January 9, 2003
هی غرق می شم تو لحظه ها ، دوسشون دارم ، باهاشون زندگی می کنم ، ته موندهء چيزای خوبی که اين روزا مونده برام ، و باز به خودم نهيب می زنم که : هی بچه جان ، حواستو جمع کن ، اينها همه گذراست ، اينها مال تو نيست ، اينها نبايد مال تو باشه . تو فقط بايد ببينی و عبور کنی . يا يه گوشه وايستی و تماشا کنی . حواست که هست ، نه ؟
به راستی که ما ، عروسک های کوکی تقدير بوده ايم . |
Comments:
Post a Comment
|