از بين يه خروار فيلم های نديده ، فيلم های Love in the afternoon ، In the bedroom و Unfaithful رو ديدم .

اولی از همون دسته فيلم های فانتزی آدری هپبورن بود ، با همون بازی قشنگ و چهرهء شيطون کودکانه . يه جای فيلم پدرش که يه کارآگاه خصوصی بود گفت : من فهميدم تو عاشق شدی به چند دليل . و يکيش اينه که روی شيکمت می خوابی ! آمار نشون داده درصد بالايی از خانومايی که روشکمشون می خوابن ، عاشقن !
يه فيلم بانمک که برای دو ساعت سرگرمی فيلم خوبيه .
فيلم اتاق خواب ، فيلمی بود تو مايه های اتاق پسر ، با بازی قابل باور سيسی اسپک . فيلمی که آدم رو با لايه های زيرين ارتباط اشخاص توی زندگی مشترک آشنا می کنه . بيشتر از اونکه به وقايع و اتفاقات بپردازه ، به دلايل و ريشه ها نگاه می کنه . تاثيری که آسيب ها و بحران های روحی روی روابط آدم ها ميذارن . و همچنين اثری که طرز فکر و عقايد والدين روی روابط و زندگی فرزندانشون ميذاره .
و اما فيلم سوم ، Unfaithful ، فيلمی که ناخودآگاه آدم رو به فکر وا می داره . اينکه در مقابل موقعيت های خاصی که تو زندگی پيش مياد ، چقدر مهمه که آدم از همون اول عکس العمل درست رو نشون بده . اما واقعا اين درست کدومه ؟ اونيه که عقل و منطق حکم می کنه ، يا اونيه که دل و احساست ميگه ؟
بعد از فيلم داشتم فکر می کردم اگه اون آقای توی فيلم ( ريچارد گر ) يه آقای ايرانی بود ، چه عکس العملی در مقابل اين موضوع نشون می داد !