Desire knows no bounds |
Thursday, March 13, 2003
از وبلاگ ندای بالای ديوار :
ای موتوری قديم تر ها با بچه های کوچه می خوانديم با نامزدت چطوری اما حالا زمزمه کنان با خود می خوانم هنگامی که ايستاده ام کنار خيابان برای تاکسی ای موتوری تو از کجا فهميدی که اگر بايستم اينجا کمی ديگر می آيند و "بلندم می کنند بالاخره" ای موتوری تو چه با هوشی نکند که تو فاميل خرگوشی ببين من اين دفه به خودم قول داده ام که اگر باز آی کيو سوزاندی و از اين کشف ها کردی يک تف گنده به سويت پرتاب کنم موتوری به نفعت هست که ديگر نايستی برای غريبه ای مثل من که می رود تا دندانش را پر کند و ديشب خواب ديده است که دختری دارد و پريشب خواب ديده است که قاتل خطرناکی را دستگير کرده است و پس پريشب خواب ديده است که دراکولا خانه شان است برو با نامزد خويش خوش باش و ما را به حال خود بگذار ما خطرناکيم موتوری گفته باشم... |
Comments:
Post a Comment
|