Desire knows no bounds |
Wednesday, March 19, 2003
آخيش ... لااقل ظرف اين يکی دو هفته نمياد !
××××× بودن با آدمای ساده و مهربون ، بودن تو يه شهر کوچيک و سبز و شاد ، بودن تو يه هوای تميز تميز تميز ، با کوهی که در يک قدميته ، عاليه ... عالی . ××××× حد اقل تا يه ماه مردم اين شهر کوچيک سوژه دارن واسه حرف زدن ... بيچاره مامان بزرگم هنوز هيچی نشده آبرو واسش نمونده با اين نوه های ضايعی که داره ! ××××× آسمون امروز خيلی آبيه . جای بعضی ها هم خيلی خاليه اين روزا ... خيلی . |
Comments:
Post a Comment
|