Desire knows no bounds |
Monday, March 10, 2003
ماری ِ کوه نورد
ماری ! اگه منو می خوای می مونم من تنها کسی هستم که اشکاتو با بوسه پاک می کنه . ماری ! حيفه چيزی رو که داريم از دست بديم . اينه که می خوام اونو نگه دارم تا ابد نگه دارم . ماری ! ديگه به فکر کوهت نباش کوهی که بلنده و نمی تونی از اون بالا بری ماری ! ديگه پی ِ کوهت نگرد تخته سنگی که به جست و جوش بودی ، همين جاست . ماری ! می دونم تو ذهنت يه جايی دارم . ماری ! يه کوه پشتِ سرت سر به فلک کشيده اگه می تونی از اون بالا بری برو ، امتحان کن اما هميشه وقتی که بالا می ری خوشحالی و وقتی که پايين ميای غمگين . ماری ! ديگه به فکر کوهت نباش کوهی که بلنده و نمی تونی از اون بالا بری ماری ! ديگه پی ِ کوهت نگرد تخته سنگی که به جست و جوش بودی ، همين جاست . از خيلی خوب به خيلی بد --- عمو شِل |
Comments:
Post a Comment
|