
دير شد ... خيلی دير
سرد شد ... خيلی سرد ... به اندازهء سه تا زمستون
اصلا به قول اژدهای شکلاتی : صبرم عشقمو خورد .
هی می گه : چيزی نشده ، چيزی نشده
اما نه خيرم ... انگار چيزی شده ... انگار نه ، حتما چيزی شده
کاش اون شب دوباره احمق نمی شدم و به حرفت گوش نمی دادم
گفتی فقط يه ذره ديگه بهت فرصت بدم ، فقط به اندازهء يه ميل ، يادته ؟
بفرما ، اينم نتيجه ش !