Desire knows no bounds |
Wednesday, April 30, 2003
آفتابی و آروم ... به اندازهء آرامش کوه های دور و برت ، خلوت پس کوچه های سبز و خنک ...
دلنشين و عميق ... اونقدر که نه نيازی هست به گفتن ، نه نيازی به شنيدن . کافيه خودت رو بسپاری به همهمهء آب و سکوت راه ... ساکن و بی دغدغه ... نه اضطرابی داری برای برگشتن ، نه زمانی برای دير شدن ، نه نگرانی برای اشتباه فهميده شدن ، نه تلاشی برای خودت نبودن ... روان و بی توقع ... به بخشندگی رودی که کنارت در جريانه ، حضورش رو سخاوتمندانه می بخشه و ميگذره ... درخت بودن ، يک هنره . |
Comments:
Post a Comment
|