Desire knows no bounds |
Saturday, April 19, 2003
يه تئوری کاملا آشپزخونه ای :
داشتم شام درست می کردم . گوشت چرخ کرده ها رو قلقلی می کردم و می چيدمشون تو بشقاب . يه هو به اين نتيجه رسيدم که هميشهء هميشه ، اومدنش با تعداد بسته های گوشت چرخ کرده تو فريزر نسبت خاصی داشته . هر دفعه که داشتن تموم می شدن ، سر و کله ش به موقع پيدا شده . علت اون دو بار ترانزيت يه هفته ای هم لابد اين بوده که از دفعهء قبل قبل ، يه کاميون گوشت چرخ کرده داشتيم تو فريزر ! يه هو دلم شور زد . رفتم فريزرو گشتم . هنوز چهار بسته و نصفی مونده . يه خورده خيالم راحت شد . فقط اينکه تا اطلاع ثانوی ، ماکارونی و همبرگر و کباب تابه ای تعطيل . و خدا باقالی پلو با گوشت و زرشک پلو با مرغ و خورش بادمجون رو آفريد ! قلقلی درست کردن هم از اون کاراست ! اولش آدم گول حجم کم گوشت تو ظرف رو می خوره ، با دقت و ظرافت شروع می کنه به درست کردن قلقلی های کوچيک و يک دست . اما هر چی که پيش می ره ، انگار نه انگار ، تمومی نداره . هی وسوسه می شی گوله ها رو بزرگ تر و بزرگ تر درست کنی ، کم کم می شن قد يه کوفته . اما خوب از ترس اينکه موقع شام همون گنده هاش به تو بيفته و مجبور باشی بخوريشون ، دوباره همه رو قاطی می کنی و مثل قبل کوچيک کوچيک ادامه می دی . شده حکايت اين روزای من . اولش فکر نمی کنی اينقدر سخت باشه . کم کم که ادامه می دی حوصله ت سر می ره ، خسته می شی ، دلت می خواد تقلب کنی . اما فکر کردن به عاقبت کار دوباره پشيمونت می کنه . مجبورت می کنه دنده عقب بگيری و آهسته آهسته ادامه بدی . روز از نو و روزی از نو . پ ن : خدا رو شکر که من سالی يکی دو بار بيشتر غذا درست نمی کنم ، و گرنه تا حالا کلی فيلسوف شده بودم . اگه از اينا هيچی سر در نياوردين ، به گيرنده هاتون دست نزنين . اشکال از فرستنده ست ! |
Comments:
Post a Comment
|