Desire knows no bounds |
Tuesday, April 15, 2003
دلم واسشون تنگ شده بود قد يه دنيا ، تيله ها رو می گم . طبق معمول شام رو جام جم خورديم و بعد هم رفتيم فيلم آخر شب سينما فرهنگ ، و اينک آخرالزمان . اگه يه مفسر حرفه ای بغل دستم ننشسته بود عمرا از بعضی از آرم های تو فيلم سر در نمياوردم . بماند که موقع حملهء پلنگه فقط چشم دوخته بود به من که ببينه چند سانتی متر می پرم بالا !
هر چی بيشتر می گذره ، دارم بيشتر به اين تيجه می رسم که نرفتن سر کلاس های آقای پتی ول ، جدا از ضررهای علمی ، آسيب های عميق معنوی ديگه ای هم داره که هنوز درست حسابی حاليم نشده ! ××××× راستی آقای بی لب ، اون دو تا ماهی ها هم رسيدن . معلومه ديگه ، اگه قرار باشه انتخاب کنم ، سمت راستيه منم ! ولی شايدم اون کوچيکه باشم که اون بالاست ، همونيکه اون جلو تنها تنها داره واسه خودش می ره . بعدشم اينکه دوباره معنی جديد کشف کردی يا همون قبليه ست ؟! ... خلاصه که خوشگل بودن يه عالمه ، مرسی زياد . |
Comments:
Post a Comment
|