Desire knows no bounds |
Tuesday, May 20, 2003
اصولا ناهار خوردن کار لذت بخشيه ، اونم ظهر يه روز تعطيل ، روی تراس يه رستوران دنج با منظرهء تهران دودزده ، با چند تا موجود دوست داشتنی ( البته از آقا آلمانيه که بگذريم ! ) ، و تازه تر غذای دريايی که من عاشقشم .
به قول بعضی ها ، دلمون واسه يه غذای غير دُنگی و حرف زدن بی سانسور تنگ شده بود ! ( در راستای همون تئوری ِ " يک و تعداد صفرهای جلوش " ) هميشه رفتار آدما تو رستوران برام جالب بوده . نوع برخوردشون ، طرز سفارش غذاشون ، غدايی که انتخاب می کنن ، نحوهء غذا خوردنشون ، و هدايت کردن روال گفتگو سر ميز . اين مجموعه رفتار ، بخشی از شخصيت آدما رو نشون می ده که در حالت عادی و ارتباط روزمره ، زياد به چشم نمياد و در عين حال جزو خصوصيات نسبتا ثابت و غير قابل تغييره . و خوب برای من شخصا اين بخش از شخصيت آدما جالب و مهمه . هوووم ، دلم می خواست جزئياتش رو می نوشتم ، اما نه حوصله شو دارم ، و نه جاش اينجاست . فقط خلاصه اينکه از رفتار آدمای ريلکس مقتدر که خودشون رو گم نمی کنن خوشم مياد . پ. ن : در ضمن يکی از لذيذ ترين استيک های تهران رو داشت . (; |
Comments:
Post a Comment
|