Desire knows no bounds |
Tuesday, May 27, 2003
خنده داره .
وقتی راستشو بهش می گم ، بهم می خنده ، فکر می کنه دارم شوخی می کنم . می گم بابا به خدا دارم جدی حرف می زنم ، جدی ِ جدی . غش غش می خنده و می گه واسه همين خل بازيات دوسِت دارم . وقتی خالی می بندم ، بی حوصله و سرسری يه مشت حرفای کليشه ای تحويلش می دم که بی خيال شه و دست از سرم برداره ، گل از گلش ميشکفه و می گه من تو رو برای همين سادگی و صداقتت دوست دارم ! |
Comments:
Post a Comment
|