Desire knows no bounds |
Monday, September 22, 2003
از وبلاگ دربارهء هستی من :
..... هر دقیقه یه آدمی رو علم می کنی که اون پررنگ تره رو فراموش کنی. خوب همین می شه که مدتهاست به هیچ کس نگفتی "دوست دارم". چرا؟ واقعاً چرا مدتهاست در جواب "دوستت دارم" فقط گفتی مرسی . ..... آدمی که با دریافت محبت و عشق می ذاره می ره، خوب باید بره. لابد اونم ترسای خودش رو داره. لابد می ترسه دریافت محبت از تو براش ایجاد تعهد کنه. مثل خود تو که این اتفاق برات میوفته. تا احساس می کنی که یکی داره درگیر می شه یه قدم عقلی به عقب بر می داری. آره این بازیت رو حفظم. کافی طرف یه قدم احساسی بیاد جلو تا تو یه قدم عقلی بری عقب. از طرفی اون یکی بازیت رو هم حفظم. اونی که کافیه یه آدمی یه قدم عقلی بره عقب تا تو یه قدم احساسی بری جلو. واقعاً جریان از چه قراره؟ مگه دزد و پلیس داریم بازی می کنیم؟ ... ادامهء مطلب . |
Comments:
Post a Comment
|