Desire knows no bounds |
Wednesday, September 17, 2003
هديه گرفتن خيلی کِيف داره ، اما لذت خريدن هديه يه چيز ديگه ست . اينکه با وسواس و بعد از کلی فکر کردن بگردی و چيزی رو پيدا کنی که هم خاص و تک باشه ، هم بدونی به درد طرف می خوره و تا مدت ها براش می مونه ، و خوب بعدشم بسته بندی و کاغذ و روبان و پاکت مناسب و ... ، خيلی لذت بخشه .
اين ماه از اساس ماه کادو خريدن بود واسه من . امروز هم فکر کنم حسن ختامش بود با سه کادو در يک روز . دو تای اول رو که نمی شه اينجا لو داد ، اما سومی رو می شه . رفته بودم شهر کتاب نياوران که از اون سِت های Faber Castell بگيرم ، چشمم افتاد به يه جعبهء چوبی Diplomat که جای خودنويس و قلم و ايناست ، با جا دواتی و جوهر فابريک و بند و بساط . همين ديشب بود که به شدت هوس يه جا مدادی چوبی کرده بودم ، از اونا که قبلنا تو يکی از سريال های خارجی برنامه کودک ، اون دختر مو بلنده داشت و هر بار که وسايلشو جمع می کرد بذاره تو جا مداديش ، منم کلی دلم می خواست . اين جعبه هه هم از اون موجودات هيجان انگيزه که دقيقا خوراک همون اتود و روان نويس چوبی هاست ... هووووم ... از وقتی آوردمش خونه ، هر چند دقيقه يه بار ميرم سراغش ، درشو باز می کنم ، و با بوی چوب و صدای تق تقش کلی حال می کنم . اولش می خواستم يکی هم واسه خودم بخرم ، اما ديدم مزه ش از بين می ره . يعنی از اون چيزاييه که خوبه آدم يا هديه گرفته باشه ، يا هديه بده . اگه واسه خودت بخريش تمام حسش می پَره ... هِی هِی هِی ! حالا اين جعبهء طفلکی همين جوری بلاتکليف نشسته اينجا ، نمی دونه که بالاخره موندنيه يا رفتنی ... |
Comments:
Post a Comment
|