Desire knows no bounds |
Friday, October 24, 2003
گفتم برو ، خنديد و رفت ...
مثل سيگار می مونست . البته شايد بهتر باشه بگم مثل سيگار ، برای من ِ غير سيگاری . می دونی برای سلامتی ضرر داره ، دودش اذيتت می کنه ، يواشکی کشيدنش اصلا مزه نمی ده ، ... . با اين حال يه وقتايی هست که هوس سيگار کشيدن می کنی ، تو اون وقتا هيچ چيز ديگه ای نمی تونه جاشو بگيره . از قضا بدجوری هم می چسبه . مخصوصا وقتايی که دلت هوای بارونو کرده . اما خوب ، يه بوم و دو هوا که نمی شه ، می شه ؟ اينه که سيگارو خاموش می کنی و خلاص ... . |
Comments:
Post a Comment
|