Desire knows no bounds |
Monday, December 22, 2003
از اين که هزارتا حرف دارم که می نويسمشون و قبل از دکمه ی پابليش ، ديليت رو می زنم ، اصلن ِ اصلن خوشم نمياد !
عوضش از اين که می دونم قاطی يه "تام و جری" جديد نيستم و می تونم با خيال راحت از يه سوپ خوشمزه لذت ببرم و با يه کيک شکلاتی شاد بشم ، کلی خوشم مياد . چقدر زندگی رو با معادلات ساده ی يک خطی مون ، زشت و کسل کننده می کنيم . و چقدر خوبه که دارم رياضی رو آروم آروم فراموش می کنم . کی گفته که اگر p ، آن گاه q ؟ چه اشکالی داره که فکر کنيم اگر p ، آن گاه p ؟ اون رياضی جديد بود ، اين رياضی جديدتر ! بيشترم حال می ده . لی لی لی لی حوضک .. آيدا اومد آب بخوره ، افتاد تو حوضک .. از قضا هيچ اشکالی هم نداره ، چون آيدا از آب بازی خوشش مياد .. از خيس شدن هم نمی ترسه ، چون شنا بلده .. کسی هم لازم نيست بياد درش بياره ! ها راستی ، عصر يلدای خوبی بود ، طولانی ِ طولانی ، نه ؟ به اندازه ی کشيده شدن يک پاکت سيگار نو !! فقط تقريبا مطمئنم که فال حافظ من ، قاطی خونه تکونی و وبلاگ نويسی گم شد ، نه فروغ ؟ (; شب يلدا هم ديگه بماند که چگونه گذشت !!! |
Comments:
Post a Comment
|