Desire knows no bounds |
Sunday, March 7, 2004
داخلی - بخش حيوانات اهلی
زمان: شنبه صبح. مثل گاو گفتم نه، دقيقا مثل گاو. بلافاصله بعدش مثل سگ پشيمون شدم، دقيقا مثل سگ. واقعا حقمه بهم بگن الاغ، چون که خرم از اساس! کاش منم مثل پينوکيو چوبم مرغوب بود و لااقل آخرای سريال آدم می شدم، هی هی هی... نتيجه اين که حالا نوبت منه به گمونم! پ.ن: دو سری بسته ی هيجان انگيز پشت سرهم به دستم رسيد و مشعوف گشتم بسی. |
Comments:
Post a Comment
|