Desire knows no bounds |
Monday, October 25, 2004
"افسانه ی ماه و پلنگ"
^ ماه * پلنگ خواب چشمون پلنگ ..... ^ چرا هیچی نمیگی؟ * شاید اون وقتی که من هنوز تو دنیا نبودم یا شاید پیشتر از اون حتی پیش از اون که اولین گیاه رو زمین سبز بشه، اون زمونی که نه من پلنگ صحرایی بودم نه تو ماه آسمون من و تو جای دیگه، توی یه دنیای دیگه با هم آشنا بودیم توی دنیای پر از وهم و شکوه مث خواب شاپرک، مث رویای یه گل در شب مهتاب بهار ^ کاشکی که من ماه نبودم مث تو کاشکی پلنگ صحرا بودم مث تو * کاشکی من ماه بلند آسمونها بودم .. مث تو سالها پیش یه روز تنگ غروب رفته بودم نوک کوه که تورو خوب تماشا بکنم یه دفه اون پایینا ته اون دره ی سبز یه صدایی پیچید که یهو قلب منو از جا کند یه کسی داشت یه آوازی میخوند: همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی ^ داری آبم میکنی داری خوابم میکنی * شایدم خواب باشیم شایدم الانه من خواب می بینم... خواب تو.. خواب ماه ^ شایدم یه روز خدا صد هزار سال پیش از این خواب ما رو می دیده شایدم هستی ما سرتا پا، با همین تنهاییش،همین لحظه ی کوتاه فقط یه لحظه از خواب خداست خوب خدا هم آخه خیلی تنهاست ..... ^ شماها هر چی باشه باز امیدی دارین که یه روز صبح بشه باز خوزشید درآد باز آفتاب بزنه روشنایی تو چشاتون بریزه دلتون باز بشه. اما من... من چی بگم؟ من که گیسوهام کمنده من که ابروهام کمونه من که زندونی گیسوی سیاه خودمم من که توی شب ظلمانی گیسوی خودم تا ابد زنده به گورم کردن من که از روز ازل از هزارون سال پیش گیسای بلندمو به طاق دنیا کوبیدن تک و تنها تو هوا تابم دادن، میون این شب بی صبح که زلف خودمه دار زدن... * این همه غم منو آبم میکنه مث مست می صدساله خرابم میکنه . داره خوابم میکنه.. ^ آره گیسوهام کمنده یه کمندی که به پاهای خودم پیچیده آره گیسوهام سیاهه مث شب.. شب بی صبح و دراز.. شب بی روزن و تاریکی که زندون منه آره من ماه بلند من که توی دل غمگین خودم حتی امید ندارم که یه شب به سحرگاه به خورشید برسم من که الانه همه ذراتم واسه یه قطره ی نور، واسه یه بوسه ی صبح داره پرپر میزنه. من که حتی توی ذهنم اثری خاطره ای از سحرگاهی نیست تا بهش فکر کنم تا به یادش باشم.. ..... ^ کاشکی من ماه نبودم که به طاق آسمون زیر گنبد کبود با کمند گیسوی گلابتونم بالای ابرا به دارم بزنن می تونستم رو زمین راه برم مث تو می تونستم تا ابد اینجا کنارت بمونم... * کاشکی ریشه ی من در دل خاک نبود ^کاش که رشته ی تقدیر منو گیس گلابتون منو که تا ابد بسته به آسمون منو تیغ آفتاب سوزنده یه روز پاره میکرد * کاشکی خاک رهام میکرد. کاشکی این زنجیر که تنم رو به زمین می بنده که وجودم رو به اعماق زمین می دوزه یه روزی قطع میشد می تونستم بپرم دنبال تو بالا بیام دیگه اونوقت کسی بود باهاش حرف بزنی تو و من دیگه تنها نبودیم. ..... می شنوی ماه بلند؟ اون داره می میره. پادشاه سربلند کوهه ا پادشاه سهمگین دره ها سرور دشت بی کرون، سردار بی یاور کوه ^ از خدا زیباتر از خدا غمگین تر از خدا تنها تر اون داره می میره ^ بسه دیگه! پلنگ داره میمیره ^ آخ نگو حرف نزن! التماست میکنم ماه بلند اونو از اینجا ببر نذار این جا بمونه ببرش..ببرش ^ اون نباید بمیره اون باید زنده باشه. اگه این پلنگ وحشی بمیره اگه این سردار بی یاور کوه چشماشو هم بذاره دیگه زیر گنبد مینایی، هیچ کس باقی نیست که به ماه نگاه کنه که به ماه فکر کنه دل پرسوزش اگه سرد بشه، آتیش سرکش سینه ش اگه خاموش بشه دیگه در تموم دنیا چه کسی، میتونه عاشق بشه؟ اون نباید بمیره ..... * آره ای ماه بلند قصه ی زیباییست دیگه از سنگ قشنگ تر توی دنیا چی میشه؟ سنگای خاموش و سخ تسنگ های بی شکست سنگ های سرد و مغرور و بلند که اقلا" میدونی که به جز سنگ به چیز دیگه تبدیل نمیشن اما خوب ماه بلند چی بگم سنگ که گرمی نداره توی سینه ش طپش قلبی نیست نه نگاهی داره نه امیدی خشمی نه انتظاری داره میدونی.. وقتی نگاه یه کسی به چشت می افته می خوای از توش یه حرفی بخونی حرف سنگو چه کسی می فهمه؟ وقتی دست کسی رو می گیری دلت میخواد که اونم دست تو رو فشار بده میخوای اون دست مث دست خودت گرم باشه زنده باشه آخه آدم چه طوری دست یه سنگو توی دستش بگیره شهر ما از سنگه اینجا ما تو باغچه ها سنگ می کاریم اگه گاهی مست کنیم گریه ی مستونه کنیم اشکهامون همه سنگه همه سنگ دردمون از سنگه دلمون از سنگه عشقمون، غممون شادیمون ماتممون همه سنگ همه سنگ آره ای ماه بلند این که می ریزه روما بارون نیست این نگاه مردم دیار ماست که به تو دروغ می گه این که روی سر ما می باره شعرشون سرودشون دعای بدرودشونه ^ دعای بدرود با کی؟ با تو ماه آسمون با تو گیس گلابتون نمی فهمی؟ اونا از دیارشون تورو بیرون میکنن سنگسارت میکنن ^ سنگسارم میکنن؟ پس این بارون نیست؟ چرا این بارونه نفرت و نفرینه اینا بارون کینه ی دیرین ِ اینا ^چی میگی؟ نفرت و نفرین؟ چرا باید منو نفرین بکنن؟ کی به من کینه ی دیرینه داره؟ همشون ! ماه بلند همشون شب طولانی زلفت مث یه تور سیاه روی این دیار گسترده شده اونا خورشیدو میخوان ^ اونا خورشیدو میخوان منو نفرین میکنن منو بیرون میکنن که آفتابو ببینن ..... ^حالا من خورشیدمو چرا از دست بدم؟ من به خورشید چرا پشت کنم؟ من که گرمای تنم زندگیم این پلنگ وحشی غمگینه… * تو پلنگ کوهسارم کردی من یه پاییز غم انگیز بودم تو بهارم کرد ییه درخت پیر و خشکیده بودم تو منو شکوفه بارون کردی چشمه ی خشک بودم تو در اعماق دلم جوشیدی تاک افسرده و پیری بودم تو شرابم کردی ^ تو شرابم دادی تو خرابم کردی * تو غم عشق به من بخشیدی تو به من اینهمه مستی دادی شوق تو مستم کرد ^ مستی تو منو از پا انداخت * تو قشنگی ^ تو قشنگم کردی * تو سرود سرنوشتی ^ منو ساز تو نواخت تو حماسه ای تو شعری * منو عشق تو سرود تو به يه جرعه از این باده ی تلخ دل پردرد منو نگاه خاموش منو مست و شوریده وزیبا کردی ^ نه تو ماهم کردی تو که سینه ات ستبره تو که بازوهات ستونه ستونای آسمونه که پلنگ دشتهایی پادشاه سهمناک کوههایی پادشاه سهمگین دره هایی * تو پلنگم کردی تو تمام کوهها به تمام دشتها تو پادشاهم کردی عشق تو مست و سراندازم کرد ^ تو منو تو شهر رسوا کردی … ...... ^ خوب دیگه باید رفت * نه نرو ^ چاره چیه؟ من باید برگردم دوباره دور زمین، گردش بی ثمرم ادامه پیدا میکنه دوباره قدم به راهی میذارم که نه پایانی داره نه به جایی می رسه * نه! نرو بی تو من تنها می شم بی تو من سرد میشم بی تو من می میرم ^ مگه من دور از تو غیر یه مرده ی بی گور و کفن غیر یه برگ پلاسیده یه جشمه ی خشک دیگه چیزی هستم؟ * بی تو دنیا یه دفه خالی می شه بی تو هرگیاه پژمرده می شه بی تو هرگز نه بهاری میرسه نه گلی باز میشه بی تو من یخ میزنم بی تو من می میرم ^ خوب دیگه راهی نیست تو خودت می بینی دارن از شهر منو بیرون میکنن سنگسارم میکنن * نه نرو بی تو من سنگ میشم بی تو من خاک می شم ^ تو بیا تو بیا همراه من به آسمون پر بکشیم جای تو اینجا نیست تو تو این شهر غریب میون سنگا چه کاری داری؟ شهر مردمای سنگ جایی که آسمونش،برگ و گلش بارونش همه چیش از سنگه با پلنگ دشت کاری نداره پادشاه کوه رو میخواد چیکار؟ ببرش ببرش ^ بیا با هم دوتایی به آسمون پر بکشیم بیا از اینجا بریم جای تو اینجا نیست * آخه این کوه منه من پلنگ کوهسارم خونه ی من اینجاست ^ کوه زیبای تورو تن این کرما به گند آلودند پای دشمن تو خونه ت باز شده بیا از اینجا بریم این زمین جای تو نیست دستتو بده به من بیا بالا * نمیشه نمیشه ^ بندها رو پاره کن از زمین جدا بشو دستتو بده به من دستتو بده به من *نمیشه نمیشه ^ میتونی! تو پلنگی تو پلنگ کوهساری پادشاه دشتهایی پادشاه دره های هولناکی زنجیرا رو پاره کن خودتو از زمین رها بکن دستتو بده به من دستتو بده به من . . . . * اومدم… بگیر این دست منه ^ دستتو بده به من دستتو بده به من دستتو بده به من این همه غم منو آبم میکنه مث مست می صد ساله خرابم میکنه داره خوابم میکنه . |
Comments:
Post a Comment
|