Desire knows no bounds |
Friday, October 22, 2004
ساکت گوش می دم
بعد می شينم عقب دستمو می ذارم زير چونه م و ساکت نگا می کنم دور شدنو رفتنو اما نه با اخما نه با يه لبخند نه از اون لبخندای جوليا رابرتز وار ها نه با از اون لبخندا که يعنی من ديگه اون قد بزرگ شده م که بفهمم . ... چهارم رنگ بی رنگی... |
Comments:
Post a Comment
|