Desire knows no bounds |
Friday, October 8, 2004
ديدی يه وقتايی يه چيزی دلش می خواد.. بعد تو ذهنت می مونه.. بعد دلت می خواد از زير سنگم که شده براش پيدا کنی.. بعد همين کارم می کنی.. بعد حالا اون خودش اصلن ديگه يادش نيستا.. اما تو کلی تو دلت واسه خودت خوش به حالت می شه و لبخند دار می شی و اينا.. خوب؟
بعد اين جور وقتا من به آبی می گفتم بس که خری.. اون وقت حالا خودم دارم يه سور می زنم به اين رفيقمون! پدر اين دل بسوزه!! |
che ke bahal
inja mishe comment daaaaaaad!
:D
templatet bug dare bache, pasho dorosesh kon!