Desire knows no bounds |
Sunday, January 9, 2005
اولن که سيب زمينی جونم
تولدت مبــــــــارک هــــــــزااااااااار تا. جهت اطلاع هنوزم دوسِت دارم قد يه دنيا*: ××× کره الاغ کدخدا! ××× ها راستی تهران قدٌ ِ يه نفر خلوت تر شد آخرش! P: ××× امروز اولين ژوژمانمون بود به سلامتی. منم در تمام طول ترم سعی کرده بودم يه جوری رفتار کنم که اصلن متهم به خود-جيگر بينی نشم و اين فينگيل مينگيل های هم کلاسی منو به چشم يه رقيب نيگا نکنن. کلی هم موفق شده بودم و در نقش يه مامان مهربون ِ حالا گيرم کمی تا قسمتی خل و چل جا افتاده بودم. اما اين استاده جلسه ی آخری باعث شد تمام تلاش های بنده نقش بر آب بشه و دوباره بشم آش نخورده و دهن سوخته! خلاصه که می ترسم به زودی شاهد ماجراهای قلعه ی حيوانات - قسمت دوم هم باشيم ! اصلنا، اين خر ما از کره گی شانس دوست دختر داشتن نداشت! ××× و ديگر اين که از اون جايی که فردا فاينال دارم و پس فردا هم ژوژمان دوم، تمام طول امروز رو خواب بودم و عجالتن هم که مشغول گذراندن اوقات فراغت در اينترنت و اين ها! عجب شب نفرين شده ايه اين شب امتحان! ××× آخرشم هيشکی منو نبرد اسپانيا ): من کی بزرگ می شم پس؟؟ دعا می کنم تمام اسپانيايی های مقيم مادريد بلد نباشن اينگيليسی حرف بزنن اينا بمونن بی زبان من دلم خنک شه! ××× اون روز ِ تله کابين توچاله بود با اون کيت کت و برفای سر کوهش؟ اين قــــــــــــــــد دلم خواسته تش. ××× هی مارال خانوم که نه ميل جواب می دی نه موبايلت روشنه نه خونه تونی نه تهرانی! از اون جايی که می دونم تو هم امتحان داری و قريب به يقينن می شينی شب امتحانی وبلاگ می خونی يه تماس با من بگير پليز! هر چی می گردم دارم پيدات نمی کنم! پنج شنبه لازمت داريم.. ××× عجب ماه شوميه اين دی! من ديگه هيچ ايده ای برای خريدن کادو ندارم بابا! مرديم بس که هر چی آدم حسابی بود تو دی به دنيا اومده!! کاش می شد ديی به ديی کادو نمی داد، يا يه جورايی سورهامون با هم می رفت جا!!! |
Comments:
Post a Comment
|