Desire knows no bounds |
Monday, March 28, 2005 از مردايی که بلدن چه جوری يه زنو لوس کنن خوشم مياد خوب
تقصير من نيس که خوشم مياد از اينايی که بلدن چه جوری با محبتشون روح يه زنو سيراب کنن، حالا هر کی می خواد باشه، باشه فرهيخته يا غير فرهيخته ش مهم نيست به گمونم اين جا حکايت، حکايت انی تينگ السه بايد بلد باشی يه زنو اون قدر اشباع کنی که معتادت بشه که آلوده ت بشه که نتونه کنارت بذاره که وقتی نباشی جای خاليتو با هيچی ديگه نتونه پر کنه .. اول از همه بايد خيالشو راحت کنی که تا ته ته دنيا باهاشی هر چی که بشه، هر اتفاقی که بيفته بعد بايد بهش بفهمونی که برات از همه چی مهم تره، از همه ی همه بعد بايد اون قدر دوست داشتنو بهش نشون بدی تا آروم آروم پُر بشه سيراب بشه لبريز بشه بايد به تناوب تاييدش کنی تحسينش کنی بپرستيش بايد حس کنه که جاش جای خاصيه که برات با بقيه متفاوته که جاش امن ترين جای دنياست .. نه که فکر کنی خيلی کار سختيه ها، نوچ يه زن رو هر قدر ديرتر و سخت تر به دست بياری، ديرتر از دست می ديش شايدم برای هميشه داشته باشيش اگه بهت اعتماد کنه، ديگه همه چی تمومه بيشتر از تو عاشق می مونه وفادار تر از توه فداکار تر هم بعد می تونی تکيه بدی عقب و با لذت عشق رو مزه مزه کنی چون گمون می کنم يه زن عاشق به مراتب بيشتر از يک مرد عاشق می تونه عشق رو به نمايش بذاره عشق رو جاری کنه توی رگ های تن مرد و خودش رو به صليب عشق بکشه .. به مردی که زنی از ته دل عاشقشه حسودی می کنم |
Comments:
Post a Comment
|