Desire knows no bounds |
Monday, March 21, 2005
شبی ابولحسن خرقانی بربام خانقاه در حال عبادت به خواب رفت.. در رویا دید که از عرش کبریا خداوند با او سخن میگوید.. خداوند گفت: بولحسن میخواهی مردمان را از درون تو باخبر کنم تا سنگسارت کنند؟
شیخ گفت: ای خداوند.. می خواهی من مردمان را آواز دهم و از مهر و کرامت بی حد تو آگاهشان کنم تا از فردا همه سر از عبادت تو بردارند؟ پاسخ آمد: ای بولحسن.. نی از تو نی از ما.. |
Comments:
Post a Comment
|