Desire knows no bounds |
Thursday, June 23, 2005
به خودم می گم هی خر جونم
کوش اون کارپه ديمت پس ديگه به چی می خوای برسی ديگه منتظر چی هستی همه جوره شو امتحان کردی ديگه بست نيست؟ نمی خوای چشماتو باز کنی و بپذيری؟ بيا و خانوم شو و از خر شيطون بيا پايين و مثه بچه ی آدم برو سينما "ماهی ها عاشق می شوند" رو ببين و يحتمل اشکاتم بريزن پايين و خوب شو و اينا بعد دوباره خره جواب می ده حالا فعلن بذار فردا بشه ببينم می رم رای بدم يا نه بعد اون وقت تصميم می گيرم بعدش چی کار کنم می گم آخه الاغ يعنی اگه دفعه ی قبل معينت برنده شده بود الان تو سينما بودی؟ خوب راستش نمی دونم اصلن می شه يه کاری کرد بهتر از تصميم گرفتنه اگه احمدی نژاد بازی رو برد، نمی رم اگه رفسنجانی، می رم دتس ا بريلينت ايديا چطوره؟ |
Comments:
Post a Comment
|