Desire knows no bounds |
Thursday, June 9, 2005
می خونه: عسل بانو، عسل گيسو، عسل چشم
و من رو می بره تو جاده های خيس شمال و خونه ای که نمی دونم چه شکليه و دريايی که نمی دونم چه قدر بايد رفت تا بهش رسيد و تصويری که نمی دونم اتفاق خواهد افتاد يا نه اما هنوزم وقتی می خونه "عسل بانو" من راهی جاده می شم بی اون که بدونم می رسم يا نمی رسم.. |
Comments:
Post a Comment
|