Desire knows no bounds |
Saturday, July 23, 2005
نمی تونم نبخشمش
نمی تونم نمی تونم بهش بگم که بخشيدمش نمی تونم نمی تونم بهش بگم که می دونم تقصير اون نبوده همه ش نمی تونم منم مقصر بوده م ما هم مقصر بوديم همه مون يه هويی يادمون رفتش همه مون يه هويی نديديمش عادت کرديم رد پاش باشه يادمون رفت اونم لازممون داره يادمون رفت بهش بگيم که چقدر دوسش داريم که چقدر برامون مهمه که چقدر بودنش و حضورش دل گرميه ازش يه بت ساختيم و رهاش کرديم به امون خدا بتمون دلش نازک بود رنجيد ترک خورد شکست شکستنش اما تقصير همه مون بود تقصير همه مون پنج دقيقه ی تمام داشت سرفه می کرد و کبود شده بود و هيچ کدوممون يه ليوان آب نداديم بهش من روبروش نشسته بودم و نزدم پشتش من حتا نگاهشم نکردم چشمام دوخته شده بود به بشقابم من تمام مدت دلم براش پر می کشيد و طرفش هم نرفتم من هنوز هم دوسش دارم و يه بار هم بهش نگفتم من هنوز هم می ترسم دير بشه و هنوز هم از جايی که هستم تکون نمی خورم توی من يک اهريمن واقعی لونه داره يک اهريمن واقعی |
Comments:
Post a Comment
|