Desire knows no bounds |
Thursday, August 11, 2005
می رم شهر کتاب
ايمان می گه اومدی امانتی هاتو بگيری؟ می پرسم کدوم امانتی ها؟! يه بسته ی گنده ی سنگين می ده دستم کتاب اسپانياييه هم توشه غمگينم می شه زياد |
Comments:
Post a Comment
|