Desire knows no bounds |
Friday, August 5, 2005
هاها
خيلی کيف داره با نااميدی تمام بری سراغ ميل باکس مهجورت به خيال اين که الرت مسنجرت مربوط به اين ميل های تبليغاتی ياهوه بعد يه هو ببينی که اووووووووه چه همه کيلومتر ميل داری مال خود خودت ××××× اوی دختره هر پنجشنبه که می شه انگار دچار سالگرد فوت يه عزيز می شم! نمی تونم با يکی ديگه برم بيرون که انگار دارم به انی گيون ترزدی هامون خيانت می کنم!! فکرشو بکن!!! ولی خوب مشکل اين جاست که من به عشق از راه دور، اونم چی، عشق اينترنتی( ! ) اعتقاد ندارم بعد واسه همينه که سعی می کنم زياد بهت فکر نکنم حالا شايدم رفتم يه دوست دختر ديگه پيدا کردم اصن هرچند که تو اين دور و زمونه دوست دختر پيدا کردن ديگه به اين راحتی هام نيست اما با همه ی اين تفاصيل گپ طولانی ديروزمون به رسم پنج شنبه های ماضی، چسبيده شد مبسوووووط دلم هم خواستتت کلی تا دلم يه هو برامون يه عالمه تنگ شد برای همه ی کولی بازيامون و همه ی ميرداماد گردی هامون و جام جم و کافه عکس رفتنامون و دستمال کاغذی های تو و آب نبات ليمويی های رامکال ××××× من چرا همه کساييو که دوسشون داشتمو يه هو ديگه ندارمشون اصلن پس؟ من کيو دوست داشته باشم پس که داشته باشمش هم؟؟ خوب من تموم می شم اگه دوست نداشته باشم که چرا همه چی و همه کی گم شدن؟ دور شدن؟ تموم شدن؟ من اين تنهايی واقعنی رو دلم نمی خواد من همون توهم تنهايی قبلنامو بيشتر دوست داشتم اين همه تنهايی اونم به اين همه گی به اين راستکی وحشت ناکه وحشت ناک |
Comments:
Post a Comment
|