Desire knows no bounds |
Tuesday, September 6, 2005
قصه ی کرگدنه
رو تک درخت خونه مون يه کرگدن نشسته بود کرگدنه غصه می خورد گريه می کرد زاری می کرد بهش می گم: کرگدنه! غصه نخور گريه نکن زاری نکن يه روز تو هم مثه همه پر می کشی تو آسمون ... |
Comments:
Post a Comment
|