Desire knows no bounds |
Thursday, September 8, 2005
مهمانم كن به سايه اي كوتاه در درگاه خانه ات ، اي دوست!
من باز خواهم رفت، ترديد مكن! اينجا بست ، نخواهم نشست اينجا لنگر نخواهم انداخت، حتي اگر بزرگترين بندر دنيا در كنار بزرگترين اقيانوس جهان باشد من نشكسته ام ، فقط خسته ام اي دوست! من ترك نشاط نكرده ام ، فقط قدري افسرده ام اي دوست! چه خاصيت كه روي غم پرهائي رنگين بكشيم تا نشاطي بزك كرده به ديگران تحويل بدهيم؟ چه خاصيت كه ترس را انكار كنيم تا شهامتي كاذب و رياكارانه به ديگران نشان بدهيم؟ نشاط ، نداشتن غم نيست غم داشتن و با قدرتي غريب غم را پس زدن و مهار كردن است. شجاعت ، نترسيدن نيست ترسيدن است و بر ترس خويش آگاهانه غلبه كردن. *نادر ابراهیمی |
Comments:
Post a Comment
|