Desire knows no bounds |
Wednesday, October 5, 2005
دوباره دارم هر شب خواب می بينم
خواب های زنجيره ای کابوس های هميشگی دوباره موج های بلند برگشته ن هنوزم تهديدم می کنن هنوزم ازشون نمی ترسم ازشون به خاطر خودم نمی ترسم به خاطر اطرافيانم می ترسم که شنا بلد نيستن و می دونم که آب می برتشون ديشبيه خيلی پررنگ بود اما موج آخريه که داشت ميومد، مطمئن بودم شيشه ها رو خورد می کنه و همه مون رو می بره به تو نگاه کردم که لب استخر خوابيده بودی و پتو روت بود می دونستم حالت بده. يه لحظه مردد موندم که بمونم پيش اينا يا بيام سراغ تو. شالمو باز کردم دادم بهشون که خودشونو ببندن، انگار که خيالم راحت شده باشه يه کم، بدون مکث شيرجه زدم تو حمله ی موج و خورده شيشه ها. می فهميدم که پوستم داره با شيشه خورده ها جر می خوره اما می دونستم که بايد بيام از اون وسط نجاتت بدم ... کابوس هام پررنگن اون قدر پر رنگ که وقتی از خواب می پرم، کلی بايد بگذره تا باورم بشه بيدارم کابوس هام تو ايران نيستن ياد قرارداد ده ميليونيه ميفتم سعی می کنم بهش فکر نکنم فکر نکنم فکر نکنم سعی می کنم باور نکنم که فقط يک سال ديگه مونده يک سال ديگه و بعد ممکنه همه چی تموم شه دور شه بد شه کابوس هام دوباره برگشته ن حالا حتا از خوابيدن هم می ترسم |
Comments:
Post a Comment
|