Desire knows no bounds |
Saturday, November 5, 2005
از کلاس زود اومدم بيرون
دلم می خواست از پله ها که ميام پايين، زير درخته وايستاده باشی اما از فکرم خنده م گرفت از اونا که به خودت می گی هه بعد اما تو قيطريه بودی عجيب بود |
Comments:
Post a Comment
|