Desire knows no bounds |
Tuesday, November 15, 2005
تو فيلمايی که اين چند وقته ديدم، دوتاشونو دوست داشتم:
Maria full of grace و کافه ترانزيت هر دو فيلم قصه های ساده ای داشتن. قصه هايی که می شد باهاشون ارتباط برقرار کرد، بی حرف اضافی، بدون شعار، بدون پيام حاشيه و قصه های فرعی. انگار که از يه تيکه از يه زندگی، عکس گرفته باشی. بدون اين که درگير اين بشی که قبل از اين برش، اين آدما کی بودن و چی کار می کردن، يا بعدن چی به سرشون خواهد اومد. فيلم رو می شه ديد، بدون اين که بخوای به منطق روابط بين آدما گير بدی يا سر از کارشون در بياری. صرفن همون تصويری که فيلم تو اون يک ساعت و نيم می ذاره جلوت کافيه که لبخندمندانه از سينما بيای بيرون. لبخند يواش درونی. پ.ن: اين مارياهه هم کلی بازی ش جيگر بود. آدم هی واقعنی باورش می کرد. |
Comments:
Post a Comment
|