Desire knows no bounds |
Sunday, April 23, 2006
ويانی از معدود دوستای باقی مونده مه. از اون دوستی ها که هزار تا فراز و فرود رو طی کرده و از همه ش سربلند بيرون اومده. دوستی ای که می دونی ديگه هر چی هم که بشه، هر قدرم که مسيرامون فرق کنه، بازم تا ته دنيا هست. دوست دارم اين جور دوستی ها رو. هميشه دوست داشته م. ولی خوب رسوندن يه رابطه به اين جا هم کار سختيه. بايد خيلی انگيزه داشته باشی تا اون تنش ها رو از سر بگذرونی و به آرامش برسی تو رابطه. بوده خيلی از دوستی هام که تو همون دست اندازها خراب شده و ديگه چيز زيادی ازشون باقی نمونده. اما دوستی من و ويانی ديگه آب از سرش گذشته. از اون دوستی های مچورانه ی بی دردسره. ويانی هم از معدود آدمای قابل اعتماديه که می تونم خيلی چيزا رو راحت براش تعريف کنم و در مقابل کامنت هاشم بشنوم و قبولشون داشته باشم.
هرچند فکر می کردم که بعد از ازدواجش ديگه دوستيه به اين شکل ادامه پيدا نکنه، اما در کمال تعجب چيز زيادی تغيير نکرد و همه چی همون جوری موند. خوب البته از يه طرفم اصلن علامت خوبی نيست. اين يعنی که ازدواجه نتونسته پُرش کنه. يعنی که هنوز جايی تو زندگی ش خاليه. هرچند از اولشم معلوم بود که انگار بيشتر داره از سر بی حوصلگی ازدواج می کنه. وقتی تعريف می کرد از اتفاق ها، چشماش برق نمی زد. اشتياق خاصی نشون نمی داد. اشتباه کرد، اما خوب آدم تا خودش تو يه موقعيتی نباشه نمی تونه نسخه صادر کنه. انی وی، وقتی بهم می گه دلش برام تنگ شده، يا وقتايی که حرف می زنه، هوووممم، غمگين می شم يه جورايی. پيش خودم فکر می کنم واسه چی حاضر شد چنين اشتباهی بکنه. حالا هم که داره واسه هميشه می ره. اميدوارم اين يکی ديگه مثل ازدواجش نباشه لااقل. حرف زدن با ويانی کلی برای من خوبه. باعث می شه چيزايی که تو ذهنم می گذره رو از زبون خودم بشنوم و همين شنيدن از زبون خودم به اضافه ی کامنت های ويانی کلی روی افکارم تاثير می ذاره. يعنی ذهنيته تا وقتی به زبون نيومده، خيلی غليظ تر و پيچيده تر به نظر مياد تا وقتی که به زبون مياد يا نوشته می شه. وقتی شروع می کنی در موردشون حرف زدن يا تعريف کردن، خيلی وقتا درست در همون لحظه ای که کلمه ها از دهنت خارج می شن خودت به احمقانه بودنشون پی می بری. يا اين که وقتی نظر يه شخص ثالث بی طرف رو می شنوی، بازم کلی تاثير می ذاره رو آدم. يه خوبی ديگه شم اينه که می تونم تو همون لحظه خيلی از رفتارهای خودم رو تجزيه تحليل کنم. کاری که معمولن در مورد خودم نمی کنم اصولن!! .. خلاصه که دارم آخر عمری قدر دوستيامو می دونم ديگه. |
Comments:
Post a Comment
|