Desire knows no bounds |
Friday, May 19, 2006
شک نمی کند باران لحظه يی به باريدن
کلافه نمی شود کلاغ از اين همه پرنده که می پرند شک نمی کند مورچه، نه به بار و نه به راه خويش مار ِ عيال وار، سينه خيز می رود خس و خار را بی هيچ گلايه ای هر درختی به گونه يی سبز است، بی که تحقير کند ديگری را و ماهی يادش هست که ماهی باشد، چه در تُنگ و چه در دريا.. |
Comments:
Post a Comment
|