Desire knows no bounds |
Tuesday, May 23, 2006
اكثريت قريب به اتفاق منتقدين مدام در حال مقايسه شعر سپهرى با شعر نيما يوشيج، شاملو، اخوان ثالث و فروغ فرخزاد بوده اند. مشكل همين جا است، عدم درك تاريخى يعنى همين. براى يك بار هم كه شده از خودشان نپرسيدند چرا بقيه نبايد در شعر شبيه سپهرى شوند، چون معيارها و بايد نبايدهاى خود را جدى گرفته بودند. معيارهاى حالا دود شده و به هوا رفته، فقط فضايى از طنز گرداگرد خود پديد آورده اند. نقدهاى آن سال ها را كه مى خوانى همه معيارها و بايدها با چهار نام ياد شده همراه مى شوند. حالا كه نام ها هستند و معيارها نيست شده اند، نقدها باعث انواع خنده با صداهاى بلند مى شوند.
... شاعر مدرن شعر فارسى در گفت وگويى اعتراف مى كند: «عرفان سهراب را باور نمى كنم. مشكل من و سهراب دنيايى است كه او از آن صحبت مى كند. من دنياى او را درك نمى كنم. بهشت او اصلاً از جنس جهنم من نيست. من اگر خودم را تكه پاره هم بكنم نمى فهمم جغرافياى شعر سپهرى كجا است. ... در شعر سپهرى، جهان كتابى ا ست كه بايد خوانده شود: و نخوانيم كتابى كه در آن باد نمى آيد، و نخوانيم كتابى كه در آن ياخته ها بى بعدند، واژه بايد خود باد واژه بايد خود باران باشد؛ و مواردى نظير اين سطرها هستند كه اشاره به جهان به مثابه كتاب آفرينش دارند. اما مى توان با خوانشى تكنولوژيك آن معناى آشناتر شعر سپهرى را به حاشيه راند و معنايى غريبه تر به آن اضافه كرد. مى توان گفت شعر سپهرى، ژانرهاى تكنولوژيك شعر در عصر ما را پيش بينى و توصيه كرده است. ژانرهايى كه كتاب در آنها مفهوم و موقعيت پيشين خود را از دست مى دهد و عصر چاپ را مثل خاطره اى قديمى، به ياد مى آورند. كتاب به مثابه مكانى براى ذخيره هر نوع زبان يا نظام ارجاعى، مثل فضاى وب يا الكتروكتاب هايى كه ساختار و تفكر خطى عصر چاپ را يكسر ناديده خواهند گرفت. سپهرى پيشگويى است كه راه خواندن حالا را نشانش مى دهم. |
Comments:
Post a Comment
|