Desire knows no bounds |
Sunday, July 9, 2006
من و پانچوم مثه تراکتور فيلم می بينيم اين روزا. بيشتر وقتا خرسی هم هس. چون هم بوی خوب می ده همه ش، هم اين که از وقتی تابستون شده و يقه اسکی شو درآورده، اون شيکم گنده ش کلی باعث سرگرمی من می شه. انی وی،
وسط اين همه فيلم، يه فيلم مهجور غير معروف ديدم که هی تصويراش چرخ می خورن تو مغزم. نه که فيلم خاصی باشه ها، اما اون شهر کوچيکه اون قد خوشگل و سرسبز و پرگل بود که همه ش يادم مونده. فيلم با مراسم خاکسپاری لورِين، شخصيت اصلی فيلم شروع می شه. بعد شبش تو کافه مردای مستی رو می بينيم که همه شون دارن در مورد لورين حرف می زنن. فرداش دختر نوجوونی وارد شهر می شه و سراغ خونه ی لورين رو می گيره، که معلوم می شه دختر لورينه و از بچگی مامانش رو نديده و حالا هم دير به مراسم رسيده. دختره می ره خونه ی مامانشو پيدا می کنه، اون جا دو نفر ديگه هم زندگی می کنن، يه آقای ميان سال که دوست مامانش بوده و يه آقای جوون که داره يه کتاب در مورد داستان زندگی آقا ميان ساله می نويسه. دختره اون جا موندگار می شه، روزای اول به هر مردی می رسيده، علی رغم تازه واردی و غريبه بودنش، مردا تشخيص می دادن دختر لورينه و اين باعث تعجبش می شده. تا اين که کم کم می فهمه اون مردا هم هر کدوم دوستای صميمی مامانش بوده ن و مامانش با اونا در مورد دخترش هميشه حرف می زده، انگار که واقعنی با اونا زندگی کرده باشه. اون مردا هر کدومشون يه زمانی صميمی ترين دوست مامانش بوده ن و در واقع رقيب هم محسوب می شده ن، اما رفتارشون مثه اعضای يه خانواده می مونه. همه شون با هم دوستن، هر کدومم واسه خودشون يه آدم حسابين. حالا هم که لورين مرده، همه ی جمع شدناشون دور قبر لورينه، نزديک رودخونه. اون جا جمع می شن بحث ادبی می کنن، اون جا جمع می شن گيتار می زنن و آواز می خونن و آبجو می خورن، اون جا جمع می شن تصميم گيری های مهم می کنن، باربکيو درست می کنن، حمام آفتاب می گيرن، و خيلی کارای ديگه. لورين با اين که مرده، اما عميقانه همه ی اون ها رو به هم پيوند زده. بعد يه جای خوشگلم داشت، هر بار که دختره می رفت سر قبر مامانش، هيچ دوباری نبود که همون دسته گل قبليه اون جا باشه. هر بار که می رسيد، يه دسته گل جديد می ديد سر قبر، از اون دسته گل جيگرای رنگ وارنگ که از تو دشت چيده شده ن.. که يعنی هر بار قبل از اون يکی از دوستای مامانش اون جا بوده.. بعدم که گفتگوهای دو نفره ی هر کدوم از مردا با دختره هم کلی خوشگل بود. اينا خلاصه. |
Comments:
Post a Comment
|