Desire knows no bounds |
Wednesday, January 24, 2007
True Lies
..... در هر کدام از این سه داستان، آدمها با حقیقت متفاوت رفتار میکنند. در اولی، ندانستن حقیقت برای موریس عذاب میشود و موجب بدگمانی و حسادت او. همین عطش دانستن است که او را نابود میکند. در دومی، کنجکاوی بیمورد جی، او (و دیگران) را در موقعیتی ناهنجار قرار میدهد. اگر او کنجکاوی نکرده بود یا حداقل میگذاشت زن خودش داستان زندگیاش را بگوید، شاید سرانجام متفاوتی پیدا میکردند. در سومی اما، فرگوس برای فهمیدن حقیقت کنجکاوی نمیکند و حتی زمانی که حقیقت بهسوی او میآید، آن قدر عاشق است که حقیقت را آن طور که هست میپذیرد. سه رفتار متفاوت در برابر دانستن حقیقت. ارزش دانستن چقدر است؟ آیا واقعن دردی را دوا میکند؟ شاید چگونگی (کانتکست) دانستن به اندازه خود دانستن اهمیت داشته باشد. اهمیتی که ما هیچوقت نمیدانیم تا در موقعیتش قرار بگیریم. [+] |
Comments:
Post a Comment
|