Desire knows no bounds |
Saturday, January 20, 2007
اینجا فقط از یک نفر خوشم آمده که دوست دارم دوستش باشم. یک دختر آفریقایی که اسمش "ان گائو"ست. ان گائو یعنی قدرت. اولین بار که دیدمش سینه های درشتش توجهم را جلب کرد و این که او بر خلاف من هیچ جوری سعی نمی کرد قسمتی از خودش را با قوز کردن یا پایین کشیدن پیراهنش بپوشاند. او با خودش راحت و آزاد و رها بود.او کم کم در ظاهر با خودش رودروایستی نداشت. از زامبیا آمده است و تنوع زیستی می خواند و قصد دارد بعد از تمام کردن درسش به آفریقای جنوبی برگردد و آنجا مشغول شود. همیشه موهایش را با یک روسری کوچک رنگارنگ می بندد. پوستش رنگ شکلات است و اولین بار که مرا دیده فکر کرده مصری یا لیبیایی هستم و یهودی.....!!!!!!!!!!!!!! نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم و هیچ نفهمیدم او چه طور به این نتیجه غریب رسیده است. گفتم از ایران آمده ام و او به تندی گفت اوه مای گودنس ! شما خیلی ثروتمندید. گفتم چون نفت داریم ؟ یک ساعت بعد که به لطف من چیزی بیشتر از انرژی هسته ای در مورد ایران می دانست با تعجب نگاهم کرد و ازم پرسید شما در دنیای واقعی زندگی می کنید؟ و من با خودم فکر کردم ما در زیر زمین زندگی می کنیم و به همه چیز ناخنک مبسوطی می زنیم و از خودمان هم خیلی خوشمان می آید. و این طور شد که من یک دوست آفریقایی پیدا کرده ام که خودش هنوز نمی داند دوست من است!
من عاشق مدل نوشتن بعضی آدمام.. يکیشون اين خانومهست.. چون که مدلش کاملن با خودش حرف میزند ه. ××× شيدا ××× از رويا تا واقعيت |
Comments:
Post a Comment
|